داستان کوتاه زشتی زیبای
روزي زيبايي و زشتي در ساحل درياي به هم رسيدند آن دو به هم گفتند: بيا در دريا شنا
کنيم. برهنه شدند و در آب شنا کردند، و زماني گذشت و زشتي به ساحل بازگشت و جامه
هاي زيبايي را پوشيد و رفت. زيبا نيز از دريا بيرون آمد و تن پوشش را نيافت، از
برهنگي خويش شرم کرد و به ناچار لباس زشتي را پوشيد و به راه خود رفت. تا اين زمان
نيز، مردان و زنان، اين دو را با هم اشتباه مي گيرند. اما اندک افرادي هم هستند که
چهره زيبايي را مي بينند، و فارغ از جامه هايي که بر تن دارد، او را مي شناسند.
شنبه 8 شهریور 1387 - 9:58:08 PM